بیدگل به زبان کاریکاتور
بیدگل به زبان کاریکاتور

بیدگل به زبان کاریکاتور

میخندی باید...

یک شب در محرم بیدگل

امسال یک شب در محرم بیدگل نصفه نیمه شرکت کردم. حرفهای زیادی برای گفتن داشتم...! به توصیه برخی نودو هشت درصد نوشته های این پست رو پاک کردم. اتفاقاتی افتاد که من فقط ازتون میخوام با این چندتا کلمه و ترکیب هر طور دوست دارین داستان بسازید...


سیاه،سفید،قر،فر، شب،به به،آخ قربونت برم،رنگارنگ صد تومنی،بلند گو،پاک سیاه،های های،اقتصاد مقاومتی(مقاربتی!)،گوشت لوبیاب،پیاز سنبک،علامت ۱۵تیغه،هیهت،آخ برم راننده را،کلاغ،پر،ورش دار الهی خدا ورد داره حاله گه،تورم،فرهنگ،ژیلت یک بار مصرف،شلوار کردی،خرزور خان،آ ماشاء الله محکمتر بزن،پاره شد!

تریلر بیدگلی+کنار گذر

تریلر بیدگلی+کنار گذر

آهـــای تـو ای تریلر بیدگلـــی     حــالا برو بیــرون از شهــر گلــی

اونا که برات کنار گذر زدن پس      دیگـه چرا تو میری تو مسکونـی


توجه شما رو جلب میکنم به چند جمله در دو خبر هفته اخیر:


تنها مصوبه مهم دور اول سفر رئیس جمهور به شهرستان محروم کویری آران و بیدگل که احداث یک کنار گذر به طول 46 کیلومتر است...

به گزارش خبرنگار ایلنا در آران و بیدگل به رغم وعده ای که  مدیرکل راه و شهرسازی استان اصفهان داده بود که 22 کیلومتراز فاز اول این کنارگذر با اعتبار یک میلیارد و 900 میلیون تومان تا پایان مهرماه سالجاری به بهره برداری برسد متاسفانه تاکنون این وعده عملی نشده است و فقط 400 متر این کنار گذر اسفالت شده است
لینک کل خبر (برای مشاهده روی متن کلیک کنید):
احداث کنارگذر آران و بیدگل کابوس مردم شده است

------------------
عبور و مرور تریلرهای شرکت فولاد کویر از مناطق مسکونی موجب بروز حوادث خسارت بار برای جان و مال شهروندان می شود...
همچنین دهیاری های تابعه شهرستان آران و بیدگل به دلیل تخریب آسفالت خیابان های شهرها و روستاها از عبور و مرور تریلرهای شرکت فولاد کویر از محدوده مناطق مسکونی مردم به شدت گلایه مند هستند
لینک کل خبر (برای مشاهده روی متن کلیک کنید):
تریلر ها حق ورود به مناطق مسکونی آران و بیدگل را ندارند

------------------------------------------------------------
یک مطلب کوتاه
چند وقت پیش شبکه چهار خودمون یه مستند از غربی های کافر نشون میداد که میخواستن خون ه شون رو ازیه طرف شهر از جا بکنند و ببرن اون طرف شهر...خونه رو از جا کندن گذاشتن روی تریلی... یه جای کار هشون نگران بودند چون تریلی باید از اختلاف سطح بین پیاده رو و خیابون رد میشد و ممکن بود خونه چپه بشه! و اصلا هم نگران این نبودند که آسفالت قراره یه وزن صد و پنجاه تنی بیاد روش!...

نتیجه داستان:

 این کافرا این همه با تریلی میان خونه جابه جا میکنن و با تریلی تو شهر میگردن آخرش خدا سیل و طوفان براشون میفرسته و ما ایمان آورده ها هم با تریلی نمیایم تو شهر خونه جابجا کنیم و آسفالتمون هم اوخ نمیشه و با خوبی و خوشی زندگی میکنیم


چند مسئله:

-اول اینکه تریلر اگه از مکان های مسکونی نخواد رد بشه  ازبشه کجا باید رد؟...اونایی که 3000000000000000000000000000 پول رو غیب میکنن و یه جا دیگه ظاهر میکنن رو استخدام کردین؟

-آسفالت های کافرا اینقدر محکمه آخرش طوفان میاد همه رو خراب میکنه ولی طوفان نمیاد آسفالت های ما رو خراب کنه؟ آیا این نشان از حقانیت ما نیست؟

-پیشنهاد میکنم آسفالت های کنار گذر رو از نوع خوبش نباشه چون هم از سیل و طوفان محافظت میشیم و هم بعد دو سال میاین آسفالت میکنین و دوباره یه پولی به جیب میزنین

بازم محرم بیدگل آمد!

باز محرم بیدگل آمد!

قابل توجه بدنسازان عزادار!

تنها دو هفته تا مسابقات محرم مانده!


قابل توجه بیدگل های خارج از شهر!

دلاتونو ببرم بیدگـــل! گوشت لوبیــــاب!


قابل توجه شهرکی های مایه دار!

اسلام هم اکنون به شما نیازمند است!


قابل توجه بیدگل های میگرن دار!

روحتون شاد و یادتون گرامی!


قابل توجه تمامی چتربازان بیدگلی!

یک ساعت قبل از مسابقه مکان رو پیامک کنید!

"اطلاعیه فوری ستاد محبوب گوشت لوبیاب خوران"


***در پی رویکردهای وبلاگ به این که نمیخوام همسوی دیگر وبلاگ ها و تکراری از آنها باشم این اطلاعیه رو زودتر گذاشتم.



نظر:
سلام
خواهشمندم به لحاظ حرمت ماه عزای حسینی(ع)ازطنزگویی درموردحاشیه وجوانب  ماه عزای سالارشهیدان  خودداری کنید.

متاسفانه 4 نظر اخیر این پست به صورت اتفاقی پاک شد!

 خدمتی

http://khedmaty.persianblog.ir/

بچه کجایی؟ بیدگل!؟ آران وبیدگل!؟

بچه کجایی؟ بیدگل!؟ آران وبیدگل!؟

برداشت اول:


-بچه کجایی؟

بیدگل...آران وبیدگل


-کجا هست؟

نزدیک کاشان


-کجا!؟

استان اصفهان


-پس اول بگو بچه اصفهانی! خسیس موزی!

(حالت خشک زدگی)


---

برداشت دوم:


-بچه کجایی؟

آران وبیدگل 


-هان.. همون که گلابش معروفه؟

(حالت تعجب نزدیک به جن زدگی)


---

برداشت سوم:


بچه کجایی؟

-آران و بیدگل


-(خنده با نیش تا بنا گوش باز) نفت سبکتون معروفه ها!

(سر پایین همراه خجالت)...


---

برداشت چهارم:


-بچه کجایی؟

-اطراف کاشان 


-چقد این همشهریتون علی ضیا بوق هست!

-همشهری من نیست!


-تازه یه کمی هم بوقق بوقه!

-من بچه آرون بیدگلم.


-تازه یه خرده بوووق هم هست.

-من بچه آران بیدگلم.آران بیدگل خودش یه کشور جداست. مثل واتیکان! بعله!


-خب از اول بگو!


---

برداشت پنجم:


-بچه کجایی؟

بهم میخوره بچه کجا باشم؟


-بچه همینجا

چرا اونوخ!؟


-شکل حراستی هایی

پس چرا لهجه اینجایی ندارم؟


-(کمی فکر) پس حتما نفوذی! قیافه ات شبیه روس هاست. (با صدای بلند در حالی که یقه رو گرفته) عضو کدوم سازمانی؟ منافقین؟ کا گ ب !؟


-(در حالی که عرق از پیشانی می آید و لهجه از یاد رفته) کا گه به چچی؟

بیدگلیه ای!؟ ه زودتر میگفتی!


-(رها کردن نفسی که در سینه حبس شده بود)حالا چرا گفتی شکل اطلاعاتیام!؟

قیافت موزیه!


عید بیدگلی

عید بیدگلی!

عوامل  و وسایل صحنه:

یک جفت چشم و دل پاک!

یک وسیله نقلیه ترجیحا موتور(بالای ۱۲۰ سی سی)

یک باک پر بنزین آزاد(۴۰۰ یا ۷۰۰)

یک جفت خوب:

-طرز تهیه نوع اول(معروف به جوجه یا جوجو): فرد مناسب و ژل به مقدار لازم!

-طرز تهیه نوع دوم(معروف به قناری): یک گونی گچ و تهیه یک دوغ آب عالی!

یک شکم یک هفته تشنه و گشنه مانده!


بعد از مدتها سلام. بخش جدید بیدگل به زبان کاریکاتور به نام بخش سکانس های بیدگلی هست که چند ماهه به فکر راه اندازیش بودم ولی چون میخواستم تمام تغییرات رو یک جا انجام بدم منتظر موندم ..ولی خبری نشد! چند ماهه قراره نسخه جدید بلاگ اسکای راه اندازی بشه که دارای امکانات زیادی هست ولی زیادی کارشون طول کشیده. پس من خودم کم کم تغییرات لازم رو در موضوع بندی های وبلاگ ایجاد میکنم. این بخش جدید که چند ماه پیش به ذهنم رسید کاملا نوآورانه ست و توی هیچ وبلاگی مشاهده نکردید.


نوشته های این بخش به سه شکل ارائه خواهد شد...بصورت دیالوگ(گفت و گو) ، تجسم یک محیط و موقعیت و یا تلفیقی از این دو خواهد بود. درسته اسم این بخش سکانس های بیدگلی هست ولی اتنظار نداشته باشید یک نوشته ی کاملا سینمایی و سکانس گونه باشه. منتظر بخش های جدید و تغییرات جدید در این وبلاگ باشید.


خیر شهرکی بیدگی-بی بی سی بیدگل

خیر شهرکی بیدگل
خیر شهرکی بیدگل
خیر شهرکی بیدگل
در مورد تصویر حرفی دیگه ای نزنم بهتره پس به یک مسأله دیگه میپردازم...


از همین تریبون استفاده میکنم و از شهرداری بیدگل خواستارم فکری به حال کارکنان زحمتکش واحد مردان بی بی سی فارسی بیدگل که در کارخانه برق سابق مستقر هستند، بکنند. این کارنان زحمتکش و وظیفه شناس صبح زود وقتی همه خوابند به محل کار خود در جوار کانون بنی طبا میرند و تا شب وقتی همه(حتی آقا پلیسه) خوابند به کار خودشون ادامه میدن و اخبار مختلف رو به سراسر جهان مخابره میکنند.

این سالخوردگان زحمت کش در شرایط مختلف به محل کار خود که سی چهل متری با شهرداری بیدگل فاصله داره میرند و آفتاب سوزان و بادهای شدید(طیفو) رو تحمل میکنند.
از شهرداری محترم ناحیه دو(بیدگل) خواهشمندم میدانی که در نزدیکی محل کار این عزیزان هست رو کمی بزرگتر کنند و به جای شن،فضای سبز همراه با آلالچیق برای درماندن از باد و باران و امکانات رفاهی در شأن این عزیزان همچون تلویزیون(برای دیدن فیلم ها و کارتون های شاد و مفرح) رو ایجاد نمایند.
با تشکر- ستاد هواداران کارکنان بی بی سی فارسی واحد بیدگل(کارخانه برق سابق)


توضیح:

بی‌بی‌سی (به انگلیسی: Bidgol Broadcasting Corporation؛ به‌صورت مخفف BBC؛ به معنی بنگاه سخن‌پراکنی بیدگل) قدیمی‌ترین و بزرگترین بنگاه پخش خبر در سرتاسر جهان است و هیچ ربطی به بی بی سی بریتانیا ندارد و قدمتی بسیار بیشتر نسبت به بی بی سی بریتانیا دارد!

تفریحگاه های جدید بیدگل

تفریحگاه های جدید بیدگل
تفریحگاه های جدید بیدگل
تفریحگاه های جدید بیدگل
بیدگل جاییه که مکان های تفریحی برای خانواده ها زیاد داره...یکیش همین فلکه پلیس که ملت شاد و خرم میرن تا ساعت 3 بامداد میشینن و از هوای تازه استفاده میکنند... البته باید از همینجا از شهرداری محترم منطقه دو بیدگل هم تشکر کنم که توی جاده قدیم بیدگل(جعده قدیم شر) هم یه میدان(فلکه) عظیم برای رفاه حال همشهریان عزیز میسازن که از فلکه چه کنم کاشون هم بزرگ تره! خسته نباشین دلاوران!

البته بخاطر اینکه کار ساخت جعده قدیم کمی (*** سال) طول میکشه مردم همیشه در صحنه بیدگل در یک اقدام خودجوش قبرستان ها رو مکانی امن و تفریحی ساخته تا خانواده های عزیز ضمن خواندن فاتحه و غیبت و فیض مضاعف از دیدن شکل و قیافه های ترگل و ورگل همدیگه، از فضای سبز هم استفاده کنند و تفریحگاهی نو ساخته اند.

--

+عید فطر من شازه حسین بودم...ملت ساعت 2 شب قلیون اورده بودن سر مزار!!

+عید فطر شازده هادی ملت دو سینی پر از تخمه آفتابگردان(انجوجک) اوردن سر قبر!!

+وقتی بچه بودم یه دوستی داشتیم خیلی چاق بود...خیلی پنجشنبه ها رو دوست داشت...پنجشنبه ها میرفت بالای هر قبر می ایستاد و لبشو تکون میداد!...عصرش هم یه پاکت پر از شیرینی و شکلات...و چند تا میوه داشت!! تازگی دیدمش پیشرفت کرده و کارای دیگه هم میکنه اونجا!!

زنبور فهیم بیدگلی

زنبور فهیم بیدگلی
زنبور فهیم بیدگلی
زنبور فهیم بیدگلی
در هر جایی مخصوصا بیدگل برای ارتباط با هر حیوان و یا دور کردن هر حیوانی یه لفض خاصی به کار میره. مثلا برای دور کردن سگ میگن: "چخه!  (Che khe)" یا برای دور کردن گربه میگن: "پیشده! (Pish de) ".  توی بیدگل اگه یه زنبوز روی یه هندونه یا خربزه و چیز شیرینی بشینه یا حتی نزدیک آدم بشه بهش میگن: "تلخه! تلخه!" و اگه از یه بیدگلی بپرسی چرا به زنبور میگی "تلخه! تلخه" جوابش این خواهد بود که زنبور روی چیزای شیرین میشینه و چیزای شیرین دوست داره وقتی بهش بگی تلخه فکر میکنه که تلخه و راهشو میکشه میره! جل الخالق! کار خدا رو میبینین...توی کدوم از این کشورهای به اصطلاح مدرن اینطور خوب زبون زنبورها رو بلد هستن؟

بیدگل به زبان کاریکاتور-قدیمیها

بیدگل به زبان کاریکاتور عنوان یکی از بخش های اصلی وبلاگ هست که چندی پیش اون رو درست کردم و بعدا به عنوان وبلاگ بدل شد. بخشی از وبلاگ که خواستم به شکلی نو و متفاوت از حرف های بقیه ی وبلاگ ها راجع به بیدگل باشه که به گونه ای حرف های خودم رو هم بزنم. در ابتدا چندان حرفه ای نبود ولی کم کم از مشکلاتش کاسته شد و هنوز هم مشکلاتی داره.


چند از تن از بازدیدکنندگان از این که پس ضمینه ای سیاه و فونتی غیر قابل خواندن بود گله داشتند. کم کم این مشکل بر طرف شد. دوباره کاریکاتورهای ابتدایی که پس ضمینه ای سیاه داشتند رو تصحیح کردم و دوباره آپلود کردم.


برای دیدن بقیه کاریکاتورها به ادامه مطلب برید و برای دیدن متنی که برای هر کاریکاتور نوشته شده به قسمت بیدگل به زبان کاریکاتور در موضوعات وبلاگ مراجعه کنید.

باز هم از همکاریتون در شرکت در نظرسنجی تشکر میکنم.


عزائیل بیدگل

عزائیل بیدگل

ادامه مطلب ...

ازدواج آسان در بیدگل

ازدواج آسان در بیدگل!

ازدواج در بیدگل

ازدواج آسان در بیدگل!

(البته یکی از دوستان میگفت وسائلی از جمله دستگاه سی دی و ماهواره هم لازمه)

قول و غول خرافه در بیدگل

قول و غول خرافه در بیدگل

قول و غول خرافه در بیدگل

قول و غول خرافه در بیدگل

قول (Govl) در زبان مردم بیدگل به موجودی گفته میشود که شبیه مارمولک است و پوستی ضخیم با خال های تیره دارد و معمولا در جای کثیف و مرطوب زندگی میکند. مردم قدیم بیدگل بر این عقیده بوده اند اگر قول دندان کسی را ببیند عمرش کوتاه میشود و حتی برای دفع بلای این اتفاق خرافه دیگری را درست کرده اند و بر این عقیده بودند که اگر قول به جای دندان،موهای فرد را ببیند عمرش افزایش میابد!

در طی قرون مردم مختلف در هر جای این کره خاکی به دلایل مختلف دست به خرافه پردازی میزده اند. همچون نحس بودن عدد سیزده که ایران و خیلی از فرهنگ ها و جوامع پیشرفته به این موضوع عقیده دارند و در خیلی از هتل ها اتاق شماره 13 وجود ندارد و یا طبقه ی 13 ندارند و یا به جای آن 12+1 به کار میبرند. در خیلی از فرهنگ ها در قدیم آب و آینه و آسمان نشانه پاکیزگی بوده و اگر طی هر رخدادی اینها از حالت عادی خارج میشده اند مردم آن را نحس و شوم میداسته اند. مثلا شکسته شدن آینه بسیار شوم بوده و موجب هفت سال بدبختی برای آن مردم می شود و کسی که این کار را به دست او انجام شده باشد نفرین شده میدانسته اند.
مردم بیدگل هم از این قاعده مستثنا نبوده و خرافه های جور واجور برای اتفاقات به خرافه پردازی روی آورده اند.

-این خرافات جورواجور و شاخدار در بیدگل طی سالها از نسلی به نسلی دیگر منتقل شده تا به نسل حال رسیده است. در بعضی خانواده ها به این خرافات اعتقاد بسیار دارند بدون آن که به آن فکر کنند. مثلا در اغلب خانواده ها در بیدگل به مسئله عطسه اعتقاد بسیار دارند و آن را نشانه صبر می دانند...آن هم چه صبری!...
حدود پنج-شش دهه پیش خانواده ای در بیدگل آرزوی پسر دار شدن داشته اند ولی دو بار فرزندشان قبل از به دنیا آمدن میمیرد.پس از نذر و نیاز بسیار دوباره خداوند به آن پسر دیگری میدهد و آن پسر سالم به دنیا می آید ولی هنوز دو سال از عمرش نمیگذرد که حشره ای اون را نیش میزند. زمستان بوده و مادر و فرزند در خانه تنها بوده اند. مادر بچه به همسایه اش خبر میدهد که به دنبال شوهرش بروند و او را از این واقعه خبردار کنند و فورا به خانه بیاید. پدر بچه پس از خبر دار شدن فورا خودش را به خانه میرساند. پس از دیدن وضعیت بچه اش وقتی میخواسته او را به نزد طبیب ببرد ناگهان عطسه میکند و به پیشنهاد همسرش صبر میکند. ساعتی نمیگذرد که آن طفل کبود میشود و در دامان پدرش از دنیا میرود! ...

----
+واژه خرافه از عربی گرفته شده است؛ در روایتی از حضرت محمد(ص) نقل شده است که خرافه مردی از قبایل یمن بود و مدتی توسط اجنه ربوده شد و پس از مدتی به قبیله اش بازگشت و هنگامی که رویدادهای عجیب از زندگی جنیان را بیان می‌کرد، در میان اعراب به شهرت رسید. در عربی، به هر سخن عجیب و غیرقابل پذیرش که از عالمی غیر از عالم بشری و علم و تجربه انسانی آگاهی می‌داد، حدیث خرافه می‌گویند

خرافات، «پندار موهوم» است که سپس تبدیل به گفتار یا کردار نیز می شود ولی به هر حال نه تنها ریشه در علم و عقل و شرع نداشته بلکه حتی پایه‌ای که در خیال و تخیل نیز ندارد. پس باید گفت خرافات مبتنی بر وهم است که خود از نظر روانی، ریشه در جهل و ترس دارد.

+ اسپینوزا درباره خرافات و عدم قطعیت می‌نویسد: اگر آدمیان قواعد مشخصی برای اداره امور زندگی خود در اختیار داشتند و یا بخت همیشه با آنها یار بود، هرگز به خرافات روی نمی‌آوردند. اما چون اغلب به مشکلات برمی‌خورند که قواعد موجود پاسخگوی آنها نیست، بین ترس و امید سرگردان شده و سخت زود باور می‌شوند.

+اگر خرافات حاصل اشتباه در ادراک ، حافظه یا قضاوت باشد اصلاح آنها باید کار ساده‌ای باشد. یا اگر خرافات ناشی از فشارهای اجتماعی باشد با از بین رفتن این فشارها ، خرافات نیز از بین برود اما واقعیت این است که مردم به سختی دست از افکار خرافی برمی‌دارند و سرسختانه به آنها چسبیده‌اند به همین جهت احتمال می‌رود خرافات ، ریشه در درون شخصیت افراد داشته باشد.


++چند ماه قبل شروع به جمع آوری این خرافات کردم و در دو پست تعدادی از این خرافات که مردم بیدگل به آن اعتقاد دارند رو گذاشتم. تعداد این خرافات آن چنان زیاد بود که دیگه حوصله تایپ کردنشون رو نداشتم. شاید بعد ها دوباره این خرافات رو گذاشتم!

تیم فوتبال شهباز بیدگل

تیم فوتبال شهباز بیدگل تیمی فراموش شده
تیم فوتبال شهباز بیدگل
تیم فوتبال شهباز بیدگل تیمی فراموش شده
سی و اندی سال پیش تیم شهباز بیدگل منحل شد و به تاریخ پیوست. تیمی که از جوانان محله فخارخانه و دروازه تشکیل شده بود. آن زمان ها امکانات چندانی وجود نداشت و تیم های فوتبال محلی در زمین های خاکی بازی می کردند. اگر مسابقه فراتر از محلی هم برگزار میشد به به علت نبود ورزشگاه به کاشان می رفتند. دو دهه و اندی از ساخت ورزشگاه تختی در آران و بیدگل میگذرد و....
بعد از این همه سال دستگاه چمن زنی آن چند گوسفنده... بعد میگن چرا جوونا میرن تک چرخ میزنن

بیدگل و ماه رمضان

بیدگل و ماه رمضان
بیدگل و ماه رمضان
بیدگل و ماه رمضان
مردم شهر من هر روز قبل از طلوع خورشید از خواب بر میخیزند و دولا راست میشوند و جملاتی از زبانی بیگانه بر زبان می آورند که معنای آن را نمیدانند. آنها این کار را روزی پنج مرتبه انجام میدهند و به آن نماز می گویند. اگر کسی قبل از طلوع خورشید با زبان خوش هنوز در خواب ناز بسر برد و بر نخیزد او را گلد و یا پارچه آب بیدار میکنند و به میگویند:"پاشو نمازدا تو کمرد زن"

مردم شهر من کیش مسلمانی دارند. آنها چند روزی ست که از قبل از طلاع سپیده دم تا غروب خورشید نه میاشامند نه میخورند. میگویند "مامبارک(ماه مبارک،ماه رمضان) - ماروزه(ماه روزه)" است و نباید آشامید و خورد و اگر کسی بیاشامد یا بخورد کافر است(1) ولی نمیدادم چرا هر روز گوشت میخورند*! آنها یک ماه از بعضی کارهای خود دست میکشند و میگویند این ماه خداست و نباید کارهای نادرست انجام داد و باید پاک بود و باید آماده رفتن به جایی به نام بهشت شد. میگویند در بهشت همه چیز مجانی ست؛ حتی مرغ و تخم مرغ.

در طول این یک ماه روزه میگیرند و بسیار کتاب الهیشان را میخوانند و میگویند سخن الهی ست و خدا با ما از این طریق سخن میگویند و ما را راهنمایی کرده و میگویند خواندن آن ثواب بسیار دارد (و فهمیدن آن چه؟) و در جای بهتر بهشت میرویم. وقتی انسانی در حال سخن گفتن هست همه به احترام آن فرد ساکت میمانند ولی نمیدانم چرا وقتی کسی از روی کتاب آسمانیشان میخواند و کلام خدا را بر زبان می آورد بعضی سخن میگویند...

بعضی هاشان دست از کارهای قبلی خود میکشند و میگویند نباید این کارها را در این ماه انجام بدهند چون گناه دارد...ولی من منظورشان را خوب متوجه نمیشوم چون اگر این کارها اشتباه است چرا در یازده ماه دیگر از انجام آن دست نکشیده اند!؟ اگر گناه دارد پس چرا پس از این ماه هم آن کارها را انجام میدهند!؟ (2)

در این ماه نباید به مردم شهر من نزدیک شد و حرف زد چون حوصله ندارند، روزه اند...

بعضی هایشان هم در دسترس نیستند که با آنها حرف بزنیم...چون از همان طلوع تا غروب در خواب هستند...میگویند باید از خود محافظت کرد که با گناه نیوفتیم...من حرفشان را متوجه نمیشوم...تبهکاری هم وقتی که در زندان به سر میبرد جرمی مرتکب نمیشود! (3)

آنها در حرف میگویند که کینه دوزی،غیبت،دروغ و ... معصیت است و هم میگویند در این ماه نباید معصیت کرد ولی نمیدانم چرا بازم هم حرفهاشان را نمیفهمم...هم میگویند معصیت است هم انجامش میدهند...

مردم شهر من نماز میخوانند، روزه میگیرند تا به بهشت بروند...در ماه رمضان بیشتر دوست دارند به بهشت بروند ولی ماه های دیگر...

آیا نمازشان از روی عادت است یا فهم؟ اگر از روی فهم است معنی کلماتی را که به کار میبرند را میفهمند و یا به کلماتی که میگویند فکر میکنند؟ معانی کلماتی که در کتاب الهیشان آمده را هم میخوانند؟ سعی در عبرت گرفتن از آن دارند؟ روزه گرفتشان از روی عادت است؟
آیا وقتی روزه هستند به جای جسمشان از طلاع تا غروب به روح و قلبان غذا میدهند؟(4)

من حرف های مردم شهرم را نمیفهمم... مردم شهر من مردمان عجیبی هستند!

چند نکته:
-هدف من اول یادی از کودکی ام بود که با نقاشی کشیدم و بعد متن رو اضافه کردم و متن و نقاشی از هم جدا هستن
-شهر من میتونه مجاز باشه
-میدونم حرف های تکراری نوشتم
-خواهشا برداشت بدی از بند اول نکنید و سعی کنید چند بار بخونید بعد فکر کنید منظورم چی بوده
- بازم هم جای شکر داره که بعضی حداقل برای یک ماه بعضی کارها رو کنار میذارند
-----------------------
+معنی لغوی روزه:
روزه که در عربی از آن به «صَوْم» تعبیر می شود، در لغت به معنی «امساک» و «خودداری» از انجام هر کاری است.
معنی اصطلاحی روزه:
معنی «شرعی» روزه هم با معنی «لغوی» آن ارتباط دارد؛ چرا که معنی شرعی آن عبارت است از: خودداری از خوردن، آشامیدن و آمیزش جنسی به خاطر رضای خدا از طلوع فجر تا غروب آفتاب.

+روزه قبل از اسلام:
روزه عبادتی است که در تمام ادیان آسمانی و حتی برخی آیین های ساخته ی بشر هم وجود داشته است؛ مثلاً روزه در میان برهمائیان، یونان باستان، بعضی از مجوسیان، مصریان قدیم، یهودیان و مسیحیان عبادت معروفی بوده است.
ابوالحسن الندوی؛ الارکان الأربعة

+(1) امام صادق (علیه السلام) فرمود:
من افطر یوما من شهر رمضان خرج روح الایمان منه؛
هر کس یک روز ماه رمضان را (بدون عذر)، بخورد – روح ایمان از او جدا می‏شود.
(وسائل الشیعه، ج ۷ ص ۱۸۱، ح ۴ و ۵ _ من لا یحضره الفقیه ج ۲ ص ۷۳، ح ۹)

+(2) از امام باقر (علیه السلام ) روایت کرده که فرمود:
ان لله تبارک و تعالى ملائکة موکلین بالصائمین یستغفرون لهم فى کل یوم من شهر رمضان الى آخره ، و ینادون الصائمین کل لیلة عند افطارهم : ابشروا عبادالله و قد جعتم قلیلا و ستشبعون کثیرا، بورکتم و بورک فیکم حتى اذا کان آخر لیلة من شهر رمضان نادوهم : ابشروا عبادالله فقد غفرالله لکم ذنوبکم و قبل توبتکم ، فانظروا کیف تکونون فیما تستانفون .
((به راستى براى خداى تبارک و تعالى فرشتگانى است موکل به روزه داران که هر روز ماه رمضان تا پایان براى آنها آمرزش جویند، و هنگام افطار روزه داران را ندا زنند: که مژده گیرید بندگان خدا، اندکى گرسنه شدید و به زودى بسیار سیر شوید، مبارک باشید و مبارک کنید، تا شب آخر ماه رمضان به آنها ندا کنند: مژده گیرید بندگان خدا، به تحقیق خدا گناهان شما را آمرزید و توبه شما را پذیرفت ، "نظر کنید که در آینده چگونه خواهید بود" )).

+(3) چون روزه گرفتی باید گوش و چشم و زبانت از (هر کار) زشت و حرام روزه بگیرد و مجادله و گفتگوی بیجا و اذیت کردن خدمتکار را رها کنی و باید وقار روزه در سیمای تو نمایان باشد و روزی را که روزه دار هستی با روزی که روزه دار نیستی یکسان قرار مده.

+(4) امام على علیه السلام فرمود:
صوم القلب خیر من صیام اللسان و صوم اللسان خیر من صیام البطن.
روزه قلب بهتر از روزه زبان است و روزه زبان بهتر از روزه شکم است

غرر الحکم، ج 1، ص 417، ح 80

*گوشت برادر خود

بیدگل و سایه+کاریکاتور مستر بین

کاریکاتور مستر بین

کاریکاتور مستربین

کاریکاتور مستربین

بیدگل و سایه
یعنی فقط توی بیدگله که یه پیاده برای اینکه توی سایه باشه از لاین سه خیابون خلاف جهت عبور وسایل نقلیه حرکت میکنه (اصلا هم خنده نداره)

+اصلا ربطی هم به فرهنگ مردم بیدگل و وضعیت خراب پیاده رو ها و بعضی مغازه های حاشیه خیابون نداره که پیاده رو تصرف کردن! چون توی این منطقه هر جنبنده ای توی این آفتاب تابستون به یه سایه ای پناه میبره


+یه مدت نیستم و مطلب نمیذارم...معلوم نیست کی برگردم


ما آزموده‌ایم در این شهر بخت خویش  بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش

بیدگل و درصد خلوص زیاد قسمت 3

بیدگل و درصد خلوص زیاد قسمت 3

بیدگل و درصد خلوص زیاد قسمت 3

بیدگل و درصد خلوص زیاد قسمت 3

بچه که بودم یکی از موضوعاتی که بچه های بیدگل بهش افتخار میکردند و موضوعی بود برای پز دادن بین دوستانشان این بود که بگویند علامت هیئت محله شان تا چه حد بزرگ است و چند تیغه دارد و چه وزنی دارد و از خیابان رد نمیشود و چند تن قادر به حمل آن هستند...و همچنین به خاطر دارم که من هرگز در این بحث ها شرکت نمیکردم چون کلمه علامت برای من نا ملموس بود و هر وقت میخواستم درباره فلسفه آن سوال کنم جواب قانع کنند ای نمیشنیدم و یا حتی بعضی از مواقع میگفتن که نباید سوال کنم و گناه دارد...


امروز یک نفر نظری در مورد مطلب بیدگل و درصد خلوص زیاد قسمت 1 به این مضمون فرستاد:


تو غلط کرده ای بیدگل جدید اینجوریه ...شاید تو خانواده شما اینجوری باشه, ای آدم مغرور , برو جاهای دیگه را ببین بعدش... واقعا که, معلومه خیلی عقده ای هستی...

البته من جوابشون رو در همون جا دادم ولی بر آن شدم که چند خطی بنویسم
و تصمیم گرفتم در این پست قبلا آماده شده تغییراتی بدم و تاریخ انتشارش رو هم جلو بندازم...


شما وقتی عکس بالا رو میبینید چه برداشتی از بچه های اون زمان میکنید؟ سادگی ، جهالت، بچگی،...؟

هنوز هم این نوع برداشت ها از مذهب در بیدگل رواج داره...نگاه به ظاهر
مثلا همین نظری که در این پست نوشتم رو نگاه کنید...هنوز هم ازمذهب به شکل های مختلف برداشتی ظاهری میشه و نمیخوایم باور کنیم که این چیزا توی بیدگل وجود داره و سوء استفاده هایی از مذهب میشه
هنوزم چیزی به نام ظاهر اندیشی هست


مذهب اینه که وقتی یکی از تلفن همراهت زنگ میزنه آهنگ زنگ تلفن همراهت چیزی شبیه "...سین، سین..." باشه؟

مذهب اینه که روی شیشه عقب ماشینت بنویسی "مرگ بر فلان کس یا زنده باد فلان کس"؟

مذهب اینه که ریش داشته باشی؟

مذهب اینه که فلان کس بیاد یک ساعت روضه بخونه و اندازه یک(یا حتی چند)ماه یک کارگر پول بگیره؟(1)

مذهب اینه که موقع ولادت یک امام یک خیابون رو ببندی و وسط خیابون یک منقل بزرگ بذاری و کلی دور راه بندازی به شکلی که اگه کسی هم نخواسته باشه بایسته بالاجبار توقف کنه چون تمام خیابون رو دود گرفته و برای احتیاط هم شده بایسته چون جلو رو نمیبینه؟

مذهب اینه که موقع یک ولادت یک نوار به اصطلاح مذهبی که ریتمی تند داره رو پشت بلند گو در جلو مغازه ات یا هر جای دیگه بذاری و صداش رو بلند کنی که صداش تا هفت محله اون طرفتر هم بره؟ آیا به فکر مریزی نیستی که باید استراحت کنه؟

مذهب اینه که موقع ولادت به اسم شادی ترقه جلوی پای دیگران بندازی؟


با این کارها میخوای بگی خیلی مذهبی هستی؟ آیا در مذهب چیزی به نام نظافت نیست که مثلا موقع شربت دادن در ولادت باید لیوان خالی رو بندازی توی خیابون؟ اون کسی که زحمت میکشی شربت پخش میکنی آیا بهتر نیست بجای اون منقل بزرگ چند سطل در گوشه خیابون بذاری تا لااقل ملت لیوان ها رو وسط خیابون نریزند؟

شمایی که ادعای مذهب دارید و میگید باید موقع وضو گرفتن اول دست راست شسته بشه بعد چپ، نباید تطهیر بودن در همه بدن باشه؟ به خصوص زبان...شمایی که مسواک میزنید تا موقع خوابیدن فرشته ها بر لبان شما بوسه بزنند، آیا فکر میکنید با مسواک زدن دهان خوش بویی دارید، با وجود بد دهنی هایی که به اطرافیانتون میکنید؟
شمایی که میگید معلمی شغل انبیاست، آیا با مهربانی با دانش آموزتون برخورد میکنید؟ آیا در موقعی که به او تندی کردین بعدش ازش معذرت خواهی کردین؟ یا فکر میکنید با این کار پررو میشن؟
و این مثال ها خیلی زیاده...
و چیز هایی غیر از نماز و روزه هم در دین اسلام هست...

حرفا ها زیاد تر از این بود که حذفش کردم که بیش از این طولانی نشه.


و حرف آخر...


پیامبر انسانی کامل دارای صفات اخلاقی ویژه و برجسته‌ای از جمله، امین و امانت دار، شجاع و دلاور، صبور و مهربان ، بخشنده، دانش مبتنی بر وحی، سیمای آرام و چهره‌ی متین، تواضع و خشوع برای مومنان و خشم و شدت برای کافران، رافت و مهربانی با بیچارگان و درماندگان و یتیمان و تقدم در سلام، ایجاد حقوق برابر برای همه و تثبیت فرهنگ آزادی در جامعه، توجه به حقوق همسایه و تکریم بردگان، ایثار و مکارم اخلاق بود گویا اصلی‌ترین رسالتش، سفارش به اخلاق و ترویج خوبی‌ها بود به طوری که خطاب به مردم فرمودند: "من مبعوث نشدم مگر برای کامل کردن اخلاق". (2)
شاید دیگه چیزی به نام برده ای که در زمان پیامبر بود وجود نداشته باشه ولی هنوز کسانی هستند که اسیر نفس خودشونند.
---------
+خطاب به اون کسی که اون نظر رو فرستاده: اول اینه که من فقط در مورد شهر خودم حرف میزنم و کار به جاهای دیگه ندارم و دوم اینکه چرا همیشه ما باید کارهای بد خودمون رو با کسان بد تر از خودمون مقایسه کنیم و کارهامون رو توجیه کنیم؟ چرا نباید خودمون رو با بهتر از خودمون مقایسه کنیم و سعی کنیم از اینکه هستین بهتر بشیم


+(1) شغلی که خیلی ها فکر میکنند شغل پر در آمدیه و میگن فلان بازیکن 1 میلیارد تومن پول گرفته(برای یه سال) ...با یه تقسیم ساده میفهمیم که ساعتی 115 هزار رو خرده ای پول میگیره...کار به شهرای دیگه ندارم ولی توی جای کوچیکی مثل بیدگل فلان کس میاد برای یه ساعت روضه میخونه 600 هزار تومن دریافت میکنه...حالا چه شغلی پر درآمده؟ (به این میگن خلوص در حد لالیگا)


+(2) منبع:  http://www.mehrnews.com/fa/NewsDetail.aspx?NewsID=1629277