بیدگل به زبان کاریکاتور
بیدگل به زبان کاریکاتور

بیدگل به زبان کاریکاتور

میخندی باید...

گذری بر شعر و شأن موبد بیدگلی- واژگان محلی در شعر موبد-قسمت۳

گذری بر شعر و شأن موبد بیدگلی- واژگان محلی در شعر موبد-قسمت۳


http://it-aranbidgol.blogsky.com


از ویژگی های شعر موبد که بسی در خور تامل است ،به کارگیری واژگان محلی در جای جای سروده اوست نمونه هایی مانند آن در جای دیگر دیده نمی شود یا به غایت ،نادر است .


 (هنایش ،ص90)
فرفیشه: بی اعتنایی، تحقیقر ، بی مهری و حق ناشناسی
دل من سوخت زیک شاهد شنگول که گفت
موبد از ما نرمد با همه فر فیشه ما
(همان)
هندات : آماده کردن ، تهیه دیدن
رنج پروردیم و هرگز نازکش مارا نبود
همچو موبد زیسته نان را به هنداتیم ما
(همان ،ص96)
بیژک= بیجک : سند ،حواله و برات
برات مینو جز مهر مرتضی نبود
خوشا سعادت آنکس که دارد این بیژک
(همان ، ص70)
بشن ؛ تن ، لباس را بشن کردن : پوشیدن
بشن سیمین را ز زرین پرنیان ملبوس شد
(همان ،ص55)
گل وشل : خیس شدن زمین خاکی از باران زیاد
زیر پای لولیان گلزارها پامال گشت
موسم گل گشت و هنگام گل و شل در گذشت
ستلخ = استلخ :استخر
تاکه مه در غره از سلخ آید از غره به سلخ
تا کشاورزان بیند و زند آب اندر ستلخ...
( همان ،ص57)
بیوه سار : زن بی شوهر
نه صوفیم که قناعت کنم به پاره گلیم
نه قاضیم که برم مال بیوه سار و یتیم
(همان ،ص62)
شنگ : ناتوان ، فلج ، بی دست و پا
پیش فر او بود تهمورث و هوشنگ شنگ
گرگشد شمشیر بگریزد ز صد فرسنگ سنگ
(همان ، ص39)
کل : کند و لال ؛ کل شدن زبان یعنی از سخن گفتن ناتوان شدن
از زمین چون پایه توحید اقتادی تزلزل
شد زبان در پاسخ لوم همه بیگانگان کل
(همان ، ص33)
خاک وخل : خل مهمل خاک است
کاین موبد اگر به جاماند
بس دیو به خاک و خل نشاند

ادامه مطلب ...