-آش نذر میکنه. با همسایه ها دور هم میپزن و کلی غیبت میکنن و بعدش هم خودشون میخورند!
نوع جدید نذر کردن هم چندین روز پیش دریافتم...توی یه هیئت از طرف خانواده شهید فلانی اعلام کردن که یک علامت برای این هیئت نذر شده.(برام سواله که این خانواده شهید چه فکری کردن که این کارو انجام دادن!!)
-حرکات نمایشی از جمله تک چرخ ،هیچ دسته(هیژ دسته) و... فقط در مقابل مدارس دخ** مجاز میباشد.
بیدگل+پراید+زن
بیدگل+پراید+زن
قبلا ها راننده های زن به این مشهور بودن که خیلی آهسته وبا احتیاط راننده میکنند و قوانین رو رعایت میکنند. ولی نمیدونم تازگی ها کی به اینا گواهینامه میده که همش باعث ترافیک میشن و وسط خیابون خاموش میکنند و بلد نیستن روشن کنند!
قوانین رو هم رعایت نمیکنند! تند هم رانندگی میکنند!
طی چند روز اخیر چند بار نزدیک بوده یکی از این شوماخرها منو به کشتن بدن...چون هم تند میرفت هم خلاف...
منتظر بقیه این قبیل کاریکاتور ها باشید...چون چند نوع دیگه هم هست...
بعضی وقتا هم زن ها توهم میزنند و فکر میکنن که ماشین هستن و وسط خیابون راه میرن و یا حتی دور میدان میزنن! البته در چند مورد هم شاهد این بودم که به صورت دسته های 3-4 تایی به طور بر عکس دور میدان حرکت میکنن!
پیشنهاد میکنم یک بار از خیابان عبور کردن یک زن رو در بیدگل مشاهده کنید ...100 درصد طرف اول راست رو نگاه میکنه بعدا چپ! البته اگه نگاه کنه!
تفکرات بیدگلی(فرار عجیب!)
بازگویی واقعه که هیچگاه من در جایی نشنیدم صحبتی از آن بشود...
-سلام مادر چطوری؟ خوبی؟
-به شکر و حمد خدا خوبم.
-شما رای نمیدهید؟
-رای چی؟
-مجلس. نمیروید رای بدهید؟
-(خنده) همان یک باری که رفتم برای هفت پشت بس است.
-یک بار! کی؟
-همون شاه اول؟
-شاه اول؟ رضا شاه پهلوی را میگویید!؟
-نه پسرم (پوزخند). بنی صدر را میگویم.
-(خنده). حالا چرا میگویید شاه؟ مگر رئیس جمهور نبوده؟
-یادم است خدا بیامرز خاله ی من میگفت که بر تخت نشستن چهار شاه را دیده.خدا بیامرزتش...سی سال و اندی پیش به رحمت خدا رفت. من آن روزها خیلی تعجب کرده بودم که چطور بر تخت نشستن چهر شاه را دیده!....حال میبینم که خود بر تخت نشستن بیش از چهار شاه را دیده ام. زمانی بود که میگفتند باید مملکت اسلامی شود و ما باید برویم رای دهیم. همان که باید (آری) یا (نه) میگفتیم. آن روزها مردم بیدگل همه به جز یک نفر آری گفتند. که آن یک نفر را هم اسمش را همه فهمیده بودند. حالا مملکت بدتر از زمان خدابیامرز محمد رضا شاه است. و بعد از آن هم زمان رای گیری برای شاه شدن بود. که من هم رای دادم و پس از آن هم دیگر رای ندادم.
-خب چرا پشیمان هستید؟
آن روزها میگفتند که امام بنی صدر را قبول دارد و ما هم گفتیم که سید است و به او رای دادیم. یادم هست که روزی بود که همین سید را امام زمان نجات داد.
-امام زمان!؟ نجات!؟ مگر چه شده بود؟
-هواپیمایی که او را حمل میکرد سقوط کرد و فقط عینک او شکست. امام هم اعلام کرد که همه ملت سه روز روزه بگیرند... برای شکر دفع خطر.
-حالا چرا میگویید امام زمان نجاتش داده؟
-یکی از فامیل هایمان که تو هم او را میشناسی روز قبلش خوابش را دیده بود و توی خواب گفته بودند این سید را امام زمان نجات داد.
-خب حالا نگفتید چرا پشیمان هستید. مگر نمیگویید امام زمان او را نجات داده؟!
-روزی را که امام او را از ریاست جمهوری بر کنار کرد خوب به خاطر دارم. آن روز همسایه ما در کوچه فریاد زد که بنی صدر برکنار شده. و چند روز بعد هم امام او را از ریاست کل قوا بر کنار کرد. میگفتند که او در خانه حبس شده و جالب اینجاست که من نمیدانم چطوری از کوچه ای که هر دو طرف آن مأمور بوده به فرودگاه رفته و از همان جا سوار تیاره شده و به مملکت فرنگ رفته!
از همان روز فهمیدم که این مملکت آن چیزی که شعار میدهند نیست. و من نیز حتم دارم که آن فرار هم کار خودشان بوده و خدا میداند داستان چه بوده!
-پس چرا هیچوقت تلویزیون آن قضیه نجات یافتن بنی صدر را نمیگوید؟!
-به نفعشان نیست بگویند.....حالا دور هم همه این حرفها ...تو برو رأی بده چون پس فردا هر اداره ای بری اولین کاری که میکنند صفحه آخر شناسنامه ات را میبینند...
-چشم!
-چشمت بی بلا...