بیدگل به زبان کاریکاتور
بیدگل به زبان کاریکاتور

بیدگل به زبان کاریکاتور

میخندی باید...

مولانا سلیمان صباحی بیدگلی-قسمت۲

مولانا سلیمان صباحی بیدگلی

مقبره مولانا سلیمان صباحی بیدگلی

مقبره مولانا سلیمان صباحی بیدگلی از شعرای نامی قرن دوازده هجری

 اگر در دیار اهل ایمان و سلام، آستان مقدّس امام¬زاده حسین علیه¬السّلام توفیق زیارت«باریافتگان حریم یار» بهره¬ی شما عزیزان نیکوکار شد،ساختمان مجلّل و والا با گنبدی چون لؤلؤ لالا در  ناحیه¬ی جنوب غربی آن برق دیدگان شما را به سوی خود جلب خواهد نمود و بی¬تردید گنبد فیروزه فام آن را همانند نگینی درخشان بر حلقه¬ی این وادی امن و امان خواهید یافت. کوشکی پایدار و استوار با کتیبه¬هایی برآمده از اشعار که حکایت از مردی پر رمز و راز و انسانی سرفراز از «کشور بلاغت» و «مُلک فصاحت» خواهد نمود. و او نیست مگر:
«سلیمان ملک فصاحت صباحی/ که ابری است فیّاض و بحری است باذل»(صبای کاشانی)

آری سلیمان صباحی! و این همه رفعت و مقام و شوکت و مرام، حاصل مناعت طبع و قناعت نفس او است و نتیجه¬ی سرسپردگی او به بیت عزّت و کرامت، اهل بیت عصمت و طهارت علیهم¬السّلام.  وی که دُردانه-های قصیده و غزل را با غایت تبحّر به ریسمان نظم می¬کشید و در ساخت موادّ تاریخ خصوصیّتی بارز داشت و در این راه هنرنمایی¬های فراوانی از خود نشان داده بود بر خلاف سیره¬ی معمول آن زمان هیچ پادشاه یا امیر و یا ثروتمندی را برای گرفتن صله مدح نگفت.و اگر ماده تاریخی رقم زده تنها در مدح افعال نیک و پرمنفعت و تعظیم مقام علم و فقاهت و تکریم اهل بذل و کرامت و یا از باب صله¬ی مودّت بوده است.

صباحی در سایه¬ی همین سحاب مناعت و قناعت از سپهر عزّت و کرامت هرگز قبول مشاغل دیوانی ننموده و از طریق زراعت به امر معاش می¬پرداخت.چنان¬چه خود می¬گوید:
تا بوده¬ام به شهر خود و مرز خویشتن                   تا بر کسی مباد بود صحبتم گران
نگشــوده¬ام زبان به بر هـیچ شـهریار                    ننهاده¬ام قـدم به در هیچ مـرزبان
غزل پایانی این مقال نیز آیت صدق دیگری است بر این همه عزّت و عظمت.
از جانب دیگر عمده¬ی اشعار او در مدح حضرت نبیّ مصطفی و مولای متّقیان علیّ مرتضی و دیگر حضرات معصومین صلوات الله علیهم اجمعین بوده است. شاهکار این فراز از اشعار را ترکیب بندی در رثای حضرت اباعبدالله الحسین علیه السّلام با چهارده بند به خود اختصاص داده که به تشخیص اساتید فن تاکنون هیچ شاعری بدین زیبایی اشعار محتشم را پاسخ نگفته است.
بند اوّل این ترکیب¬بند، تابلو ظریف و بدیعی را ترسیم می¬نماید که توصیفی بدین حد زیبا از عهده¬ی کمتر شاعری بر می¬آید.
نه تنها این ترکیب¬بند که دیوان این شاعر ارجمند با حدود چهار هزار بیت ارزشمند، مشحون است از محسّنات بدیعه و مملوّ است از صناعات بلیغه با انواع تشبیهات و اقسام استعارات و.... و در این میان نامبرده در استخدام صنعت «لفّ و نشر»، آن هم به نحو مرتّبِ آن ید طولایی داشته که ما تنها به یک بیت از قصیده¬ای 69 بیتی در منقبت رسول مکرّم اسلام صلّی¬الله¬علیه¬وآله اکتفا می¬کنیم. در این قصیده که با طلیعه¬ی:
«شباهنگام چون بنهفت رخ این لاله¬ی حمرا       شکفت از چشم انجم صدهزاران نرگس شهلا»
سروده شده اوج اعجاز شاعرانه¬ را در بیت 24 به عرصه¬ی ظهور می¬نشاند.آن جا که چهار معجزه¬ی پیامبر اکرم ص را در قالب یک بیت بیان می¬کند و هنر خود را در صنعت«لفّ و نشر مرتّب» ابراز می¬دارد. چنان¬که می¬گوید:
شدت چاک و شدت پیدا شدت ناطق شدت راجع
                                          مه از انگشت و مُهر از پشت و سنگ از مشت و خور ز ایما
که اشاره دارد به قضایای «شقّ¬القمر»،«مُهر نبوّت»،«شهادت سنگ¬ریزه¬ها به رسالت» و «ردّالشّمس».
این شاعر بزرگ که علاوه بر فنّ شعر و ادبیّات فارسی و عربی در علوم دیگری همانند حدیث و اخبار و نجوم و هندسه و ریاضی تبحّر داشته در شعر به سبک شعرای عراق سخن می¬گفت. او یکی از ارکان تجدیدکننده¬ی این سبک شمرده شده است هر چند در قصاید و غزلیّات دارای رویّه¬ی خاص و از دیگران ممتاز است.
حاج ملا سلیمان صباحی در شمار گویندگانی است که بعد از روزگار صفویّه، لزوم پیروی از شیوه¬ی سرایندگان متقدّم را شعار شاعری خویش کردند و بدین صورت کوشیدند تا با هرج و مرجی که رفته رفته در سبک هندی پدیدار آمده و شعر دلاویز فارسی را از مسیر مطلوب خود خارج کرده بود، به مبارزه برخیزند. صباحی خود در قطعه¬ای که به عنوان شاعر همزمان و همفکر خود «رفیق اصفهانی» سروده و در بخش مقطّعات اشعار او دیده می¬شود به پیروی گروه هم¬داستان خود از طرز گویندگان پیشین اشاره می-کند و می¬گوید: ( بود طریقه¬ی ما اقتفای استادان…..) و مقصود وی ا ز استادان، شاعران بزرگ متقدّم است.
در میان گروه شاعران بازگشت ادبی، صباحی بیدگلی رتبه¬ای ممتاز دارد در سرودن انواع شعر طبع خود را آزموده و در هر صنف سخن به خوبی از عهده¬ی آن بر آمده است صباحی د ر غزل شیرین و لطیف خود به سخن سعدی و حافظ توجّه دارد و در قصیده، کار قصیده سرایان بزرگ قرن پنجم و ششم سرمشق اوست و چنان¬که شعر او گواه است به تتبّع آثار آنان کوششی فراوان داشته و به عظمت کار شاعرانی چون عنصری، فرّخی، سنایی، مختاری، معزّی، انوری،‌لامعی، ازرقی به دیده¬ی حرمت می¬نگریسته است.
فتح الله خان شیبانی کاشانی قصیده سرای بزرگ دوره¬ی قاجار صباحی را در کار رجعت ادبی نخستین کس می‌شناسد و می¬گوید:«وضع بیان به کلّی تغییر یافت و فصاحت و بلاغت در ظلمت شب¬های رکاکت و قباحت الفاظ مشکله و استعارت بارده مستتر گشت و در اواخر ملوک زند… صباحی بیدگلی … صبح صاف سخن را بالاکشید و به طریق شعرای باستان قصایدی چند به نظم آورد»
سخن کوتاه اینکه تاثیر وجود صباحی بیدگلی در تحوّل ادبی بر بنیاد شیوه¬ی شاعران پیشین انکار ناپذیراست. زیرا فتحعلی خان صبا ملک¬الشّعرای دوره¬ی فتحعلی شاه و سر سلسله¬ی گویندگان قاجاریّه و مروّج هنر شاعری در آن دروه پرورده¬ی مکتب او است.
در کتاب مشاهیر کاشان در مورد حاج سلیمان صباحی بیدگلی این چنین آمده است:
حاج ملا سلیمان صباحی بیدگلی از شعرای عصر زندیه و از سردمداران نهضت ادبی مشهور به  دوره¬ی بازگشت می¬باشد که در بیدگل پا به عرصه وجود نهاد نام پدرش عبدالهادی است.
صباحی با هاتف اصفهانی و آذر بیگدلی دوستانی همدل و استوار بوده¬اند. نسبت به آذر بیگدلی با حرمتی که شاگرد از استاد خود سخن می¬گوید یاد می¬کند. ظاهراً مربّی هنری و راهنمای وی در شاعری آذر بیگدلی (صاحب تذکره آتشکده آذر) بوده است و چنان¬که آذر خود در شرح احوال صباحی در تذکره آتشکده خویش می¬نویسد تخلّص صباحی را نیز او برایش برگزیده است.
از شاگردان معروف او می¬توان جناب فتحعلی¬خان صبای کاشانی و میرزا محمد صادق بزمی بیدگلی که هر دو تخلّص از او دارند و محمّد صادق وقایع نگار مروزی متخلّص به«هما» را نام برد.
صباحی در سال¬های جوانی به زیارت بیت الله نایل می¬شود و چنان¬که از آثارش پیدا است روزگاری نیز در شهر شیراز مقیم بوده است. ظاهراً بقیّه¬ی عمر خود را بجز سفرهای کوتاه در شهر کاشان و بیدگل گذرانیده و به کار کشاورزی امر معیشت خود هموار می¬کرده است.
از حوادث رقّت¬انگیز زندگی وی سانحه¬ی زمین لرزه¬ی هول¬آور کاشان به سال 1192 هـ.ق است که در این پیش آمد صباحی همسر و سه فرزند خود را از دست می¬دهد و حاصل این فاجعه، ترکیب بند تاثّر ‎آوری است که وی در رثای عزیزان از دست داده خود به یادگار گذاشته است.
نظر به این¬که صباحی خانواده¬ی خود را در این واقعه¬ی مهلکه از دست می¬دهد بسیاری گمان بر آن داشته¬اند که از او دودمانی برجای نمانده است در حالی¬که آن¬چه در بین اهل محل شهره است این که تیره¬ای از سادات جلیل¬القدر طباطبایی بیدگل نوادگان دختری آن شاعر بلندآوازه¬اند.
در این زمینه مرحوم حجة الاسلام آقای تشکّری آرانی در کتاب«تاریخچه علم و هنر در آران و بیدگل» چنین مرقوم می¬دارد: روز دوشنبه2/4/55 این جانب را در منزل جناب آقای حاج سیّد جعفر طباطبایی بیدگلی اتّفاق حضور افتاد و کتابی خطّی در ادعیه سالانه به نام«روضة الاذکار» ملاحظه شد که مؤلّف آن حاجی محمّد بن محمّد تبریزی و کاتب آن محمّدعلی بن محمّدولی بیدگلی و تاریخ خاتمه¬ی کتاب ربیع الاوّل 1357 قمری است در آخر این کتاب شجره نامه¬ای است مربوط به سادات طباطبایی بیدگلی و در ذیل نام سیّد احمد بن محمّد بن محمّدمعصوم نوشته:«اُمُّهُ بنت حضرت مخدوم الدّوران حاجی سلیمان بیدگلی اعلی الله مقامه المتخلّص بصباحی مولده بیدگل».
بر دوستداران این شاعر بزرگ و والامقام مخفی نیست که چنان¬که از اشعار او برداشت می¬شود معظّمٌ¬له در اوان طفولیّت از سایه¬ی پرمهر پدر محروم گشته و از آن پس تحت سرپرستی مادر خود پرورش یافته است که این نیز می¬تواند نکته¬ای قابل توجّه باشد و مایه¬ی درس و تنبُّه،چرا که:
هرگز ندهد درّ یتیمت صدف عمر                    جز آن¬که بری رنج فراوان و مشقّت
او در قصیده¬ای 27 بیتی با مطلع:
«نیلی است جامه از ستم چرخ اخضرم             خون دلی است از خم گردون به ساغرم»
به سوگ مادر خود نشسته و این مصیبت را یادآور رحلت پدر می¬داند آن¬جا که می¬گوید:
دیدم به ظلّ شفقت تو تربیت همه                 ناشسته لب ز شیر، پدر رفت از سرم
*****
دیوان صباحی بیدگلی نخستین بار به سال1338 هجری خورشیدی به تصحیح و مقابله¬ی شادروان پرتو بیضایی و اهتمام آقای عبّاس کی¬منش(مشفق کاشانی) صورت طبع گرفته.
بار دیگر به کوشش جناب آقای احمد کرمی در زمستان1365 به چاپ رسیده است.
از این دیوان نسخه¬های خطّی فراوانی بر جای مانده که از معروف¬ترین آن¬ها است:


در پایان این نسخه ماده تاریخی در وفات مولانا صباحی از خامه¬ی سحاب اصفهانی رقم خورده که بیت آخر آن چنین است:
«سحاب از بهر ضبط سال تاریخ وفات او          رقم زد آه کز ملک فصاحت شد سلیمانی»
*****
اینک چند پلّه¬ای را به بالا می¬رویم تا تربت پاک این شاعر دل¬سوخته را زیارت کرده و نثار فاتحه به روح بلند او نماییم. در میانه¬ی بقعه سنگ¬نوشته¬ای است که بر آن غزلی از او رقم خورده است:
مکش به¬خون پر و بالم که من هرآن¬چه پریدم
                                                به غیـر گوشه¬ی بامـت نشـیمنی نگزیـدم
هـزار دانـه فـشاندنـد و رامـشان نشـدم مـن
                                                هـزار سـنگ به بالـم زدی و مـن نپریـدم
نـدیدم آن¬که توانـم بـه او گـریختـن از تـو
                                               که بود دام تو گسترده هر طرف که دویـدم
نظاره¬ی گل و گشت چمن به مرغ¬چمن خوش
                                               که مـن به دام فـتادم،چـو زآشـیانه بریـدم
سـزد اگـر نفروشـم غـم تو را بـه دو عـالـم
                                               که نقد عمـر ز کف دادم و غـم تو خریـدم
مرا به جرم چه کردی برون ز گلشن کـویت؟
                                               بری ز نخل تو خوردم؟گلی ز شاخ تو چیدم؟
وطـن به بـیدگل امّـا کسـی ندیـده صـباحی
                                               به دست،دسته¬ی گل،یا به فرق،سایه¬ی بیدم
*****
این نوشته را شاید بتوانیم دیباچه¬ای بسیار موجز و مختصر بر این دفتر زرّین و پرگهر،زندگانی این شاعر عظیم و گرانمایه و شناختی اجمالی از شخصیّت علم و ادب او بدانیم که تفصیل آن مجالی دیگر می¬طلبد و مقالی فراتر....
 
با استفاده از:
دیوان مولانا صباحی بیدگلی- با مقدّمه¬ی آقای کرمی
تصویر نسخه¬ی خطّی آستان قدس رضوی
مشاهیر کاشان
تاریخچه علم وادب در آران و بیدگل- تشکّری آرانی
الذریعه
     و.......
2- نسخه¬ای خطّی با تاریخ اتمام سه شنبه 23شعبان1222 متعلّق به آستان قدس رضوی،به شماره 5040
1- نسخه¬ی خطّی متعلّق به کتابخانه¬ی مجلس،به شماره

1015/353:3


: (موضوعات مرتبط با این مطلب (برای مشاهده مطلب بر روی آن کلیک کنید

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد