بیدگل به زبان کاریکاتور
بیدگل به زبان کاریکاتور

بیدگل به زبان کاریکاتور

میخندی باید...

امامزاده قاسم بیدگل سیزده رجب

امامزاده قاسم بیدگل و گنبد جدیدش

امامزاده قاسم بیدگل و گنبد جدیدش

همه دهان ها باز و سکوتی در محیط موجی میزد حتی کسی جرأت پلک زدن نداشت...و در آخر که روی بنا قرار گرفتن همه که نفس در سینه حبس کرده بودند و دل تو دلشون نبود با خیال راحت نفس راحتی کشیدند و با صدای بلندگو که این پیام را در پشت خود داشت:" مردم تموم شد حالا دِگه برین خونادو "،راهی خانه های خود شدند...
و این بود سرانجام حکایت گنبد و امامزاده قاسم بیدگل(شازه قاسم بیدگل،باب المراد)...

من آخراش رفتم که ببینم چقد جمعیت اومده و چند عکسی هم گرفتم برای یادگاری...فکر کنم هر کسی طی چند روز قبل از گذاشتن گنبد از عظمت جرثقیل آورده شده به بیدگل و بزرگترین گنبد خاور میانه چیزی شنیده بود آمده بود تا با چشم هم ببینه...