بیدگل به زبان کاریکاتور
بیدگل به زبان کاریکاتور

بیدگل به زبان کاریکاتور

میخندی باید...

آران و بیدگل، سرزمین عظمت بی کرانه کویر

آران و بیدگل- رمز و رازهای عظمت بی کرانه کویر در چهره خطه آران و بیدگل، رویای روزهای شکفتن بهار را تعبیر می کند.

به گزارش ایرنا، در سایه روشن رویاها به دنبال کاروان کهکشان به راه می‌افتم. چون مرغان آسمان نشانه را از ستاره‌ می‌گیرم؛ مزارع سرسبز آسمان را به بیابان کویر پیوند می‌زنم و با طلوع با شکوه خورشید، به نقطه‌ای خیره می‌شوم و ای یار همسفر، سایه بالهای فراخت را بر ماسه‌های نرم و تفتیده کویر می‌بینم.

به هم زبانی‌ات سلام می‌دهم و دست دوستیم را به نگاه مهربانت گره می‌زنم؛ بیا با هم در فضایی سرشار از عطر شوق هم گام شویم در این راه و قد بگذاریم به دیاری پاک و آسمانی در مرکز ایران زمین. اینجا ' آران و بیدگل ' است.

کویر سرزمینی به قدمت تاریخ است؛ محل فرود آدم و حوا بر زمین و جایگاه نزول پیام الهی بر انبیاست.

در کویر، عطر الهام را در فضایی مرموز و اسرارآمیز پیچیده‌اند، اینجا آسمان و زمین به هم دوخته شده، عبد و معبود به هم نزدیکترند.

آسمان کویر سراپرده عرش الهی است و زمینش میعادگاه و جولانگاه صابران و عاشقان. شب‌ها ستارگان چون گل میخ های زرین بر سقف لاجوردین آسمان کوفته شده‌اند؛ قرصه تمام ماه چون طبق زر گداخته، آسمان را از پرتو خویش پر می‌کند، شهاب‌ها چون تیری که از شست کسی به خطا در رفته باشند در میان آسمان می‌جهند و سینه آنرا می‌شکافند.

کویر این عظمت بی‌کرانه مرموز، چون دریایی از شن و ماسه و خاک همواره طوفان ‌خیز است و دگرگون.

پوشش گیاهی کویر هم سخت‌کوش و با اراده چون مردم آن است، گز و اسکنبیل، درختان پوست بر اندام خشکیده بیابان، با شجاعت بر آتش روئیده‌اند، گاهی باد و طوفان، خاک از روی ریشه‌های عریان اسکنبیل، کنار می‌زند.

اما این درخت برای بقا ریشه‌های را در زمین فرومی‌ برد و آب حیات را در اعماق ماسه‌ها جستجو می‌کند.

شتر رهپیمای صبور آن و مرنجاب اقامت‌گاه خستگان راهش.

دریاچه نمک دیگر دوست تشنه کویر و خویشاند آفتاب است که خلوت صحرا او را در برگرفته و بر شیرینی نمکینش لبخند می‌زند.

آران و بیدگل، بر پا شده بر رمل‌ها و ریگ‌های روان، در شمال استان اصفهان، زاییده پیکره سیلک در روزگار جستجو و مهاجرت انسان آریایی است.

با گسترش اسلام در ایران، آران و بیدگل از اولین نقاطی بود که به این مذهب مقدس روی آورد، که وجود بقاع امام زادگان در این خطه حاکی از این ادعاست.

امام زادگان دردانه‌ هایی هستند که سوادی عشقش شان سینه این کالبد کویری را می‌جوشاند.

با اولین قدم در حریم امامزادگان، طاقت بی‌قراری می‌کند و روح در دنیایی دیگر سیر می‌کند.

کاشی‌های هفت رنگ شبستان تداعی آسمان بهشت است.

دستان گلدسته‌ها چنان بدون خستگی به طرف بالا کشیده شده که انگار جام شربتی از آسمان می‌جوید و یا شاید خوشه خوشه ستاره می‌چیند.

مرغ نگاه دامن ‌کشان ضریح را اشاره می‌کند. همه رگ های تن مثل براده‌های آهن به طرف ضریح جذب می‌شوند.

از گذرها و کوچه‌ها می‌گذریم، بوی کاه گل مشام را می‌نوازد، سکوی کنار در چوبی خستگی را از تن بیرون می‌کند.

کوبه در را به صدا می‌آوریم، مهربانی به پیشواز می‌آید با لباسی ساده و گیوه‌های سفید، لبخندی آرام و رویی بی‌ریا ما رابه سفرۀ قناعتش می‌خواند و چه زیبا زندگی می‌کنند در این گلستان عشق شمع‌ها و پروانه‌های کویری!

زندگی در این بناهای درون‌گرا، آب زلال و شفافی را می‌ماند که حول محوری مشخص می‌چرخد و وجود تقارن در اجزای این عمارت‌ها و محدود شدن فضا با دیوارها، هیکل موزون و محجوبی را ترسیم کرده.

گل‌های شمعدانی، دور حوض و لبه‌ ایوان چیده شده. شاخه‌های ظریف یاس از میان باغچه، ساق‌های خود را بر روی چینه گذاشته و با رایحه گل های سپید و صورتیش دلربایی می‌کند.

درهای پنج دری به میهمان‌نوازی گشوده می‌شود. صدای ساز و سرود دل‌نشینی گوش را می‌خواند. تارهای مرتعش قالی در میان انگشتان قالی‌باف چون آهنگی روح احساس را می‌رقصاند.

لچک‌ها، ترنج‌ها و مرغان غزلخوان در میان شاخساران سبز تصویری از جنس رویا در مجاورت روح است.

نقوش و رنگها در این قالی‌های دست‌باف شاهکاری را می‌نمایاند که از اسرار ناگفتنی نقاش و ‌بافنده آن شکل گرفته.

سحرگاهان دشتی پر از شکوفه‌ بالای سر را نورباران می‌کند. از پشت حریر کبود رنگ، نوایی دل‌پذیر با نسیم هم‌آهنگ می‌گردد و دل را به ورای زمین می‌برد.

با صلای موذن هرآشفته‌ای شیفته می‌گردد. مسجد جامع قاضی،‌نقشینه، بازار،حاج عبدالصمد و... هرانسانی را غرق در جذبه و حیرت می‌گذارد.

زیبایی ملکوتی این مساجد، کاشی‌کاری‌ها، محراب، گل‌دسته‌ها و شبستان‌ها کشاکشی میان رفتن و ماندن را به تصویر می‌کشند.

سقف‌های طاق چشمه این مساجد، روح خود را به مرکز خود می‌کشانند، تو را از خودت می‌گیرند و در هاله‌ای از نور و مهر فرومی‌برند. این مساجد کهن یادگاری نفیس از روزگار تیموری و صفوی است.

بشر همان روز که از بستان بهشت پا بر زمین گذاشت شاگرد درس زیستن از سفره بکر و گسترده زمین شد وهمواره برای مرتفع کردن هراس‌ها و هرس‌های زندگی کوشید.

انسان با تلاش ماهرانه و پی‌گیرش برای فردا، نمادی از استواری و فداکاری است. کشاورزی، سفال‌گری، رنگ‌رزی، زری‌بافی، شَعربافی، گلیم‌بافی، منبت‌کاری، گچ‌کاری و... برای سالیان متمادی این کویریان مستعد و پرشور را به خود مشغول داشته است.

این شهر از دیرباز شاهد فرهیختگان بسیاری بوده که تارهای زکاوت و علم و هنر را با پودهای کوشش گره زده‌اند.
صباحی بیدگلی، ملا غلام رضا آرانی، ملا محمد جعفر بیدگلی، خاندان بیضایی، نظام وفا آرانی، دکتر حسین عظیمی آرانی، ... هریک برگی از درخت پربار تمدن ایران‌اند که با کیمیای وجود خود خاک ایران زمین را به گوهری زرین بدل کرده‌اند.

در آران و بیدگل هم، شیوه‌ها و سنت‌های گذشتگان می‌روند تا در بطن خرده فرهنگ‌های نو گم شوند، پارک‌های خرم و زیبای شادی، زیتون، احمدآباد، شهید سلمانی و.... جایگزین طبیعت بکر و دست‌نخورده شده‌اند و بازار جدید شهر که از معماری اصیل الهام گرفته به آرامی، بازارها و گذرهای قدیمی را از یاد می‌برد و کاملا آشکار است که این دیار نیز شتابان به سوی افق‌های برتر و آینده‌ای شکوفاتر گام برمی‌دارد.

گزارش از: مجید فرزادمهر آرانی
منبع: ایرنا

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد